هدف

وقتی که همه از موفقیت هاشون مینویسن،من اینجا از شکست هام مینویسم

هدف

وقتی که همه از موفقیت هاشون مینویسن،من اینجا از شکست هام مینویسم

بعد از شکست هایی که میخوردم و توی نت به دنبال راه حل میگشتم،تنها چیزایی که پیدا میکردم یادداشت ها و تجارب کوتاه یکسری نوابغ رو میدیدم که هیچ وجه مشترکی با من معمولی نداشتن.
همیشه دوست داشتم تجاربم رو در اختیار همه قرار بدم ولی تجارب یک انسان شکست خورده چقدر میتونه با ارزش باشه؟!
هدف بزرگی هست که به خاطرش شکست های بزرگی رو تجربه خواهم کرد.داستان و احساساتم رو تا حدودی به اشتراک میگذارم.
شاید روزی همین داستان ها و احساس ها ،بشه تجربه ای برای بقیه ،اونروزی که به هدف برسم.
البته شاید هم نه.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

هیچوقت در طول زندگیم هیچ تلاشی نکرده بودم.نه که بگم درس خوندن برام آسون بود نه.چون اصلا درس هم نمیخوندم.از اونجایی که نمراتم خوب بود دیگه هیچ تلاشی براش نمیکردم. تا یه جایی البته.بعد از اون هر چقدر هم که بخوای نمیتونی پیش بری.
همیشه تا یه جایی اوضاع خوبه.شما ها اوضاع خوبتون کی تموم شد؟!
اونموقع هام البته مشکلات خودشون رو داشت.مشکلاتی که شاید فراموششون کردیم.مشکلاتی که یک زمانی که کوچیک تر بودیم،دغدغه ی بزرگی بود برامون.
مثلا خود من تو دوران راهنماییم هیچ دوستی نداشتم و هیچ گروهی من رو تو خودشون راه نمیداد و من هم برای اینکه از اون حس تنهایی خجالت زده نباشم رفتم توی کتابخونه و شدم مسئول یکی از بهترین قفسه هاش.اینطوری زنگ های تفریح به جای نگاه کردن به این و اون  مستقیم میرفتم کتابخونه.
بعضی ها هم در شرایط مشابه اون دوران من،روش دیگه ای رو انتخاب میکنن و خودشون رو مشغول درس خوندن نشون میدن و درس ساعت بعدشون رو میخونن.یا کتاب زبان خارج از مدرسشون رو.البته اینها به این معنی نیست که همه ی کسانی که این کار هارو میکنن از تنهایی رنج میبرن.درواقع این تنها ها هستند که خودشون رو در قالب مسئولین کتابخونه و خرخون ها یا .... پنهون میکنن و به نوعی تقلیدشون میکنن.
بگذریم.باز هم اوضاع خوب بود تا زمانی که .......
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۷ ، ۲۳:۱۷
... Sapling
روزی روزگاری در یک کوهستان بزرگ،روی یک کوه بلند،خانواده ی سنگی ای که به تازگی صاحب فرزندی شده بودند،زندگی میکردند.
سنگ پدر هر روز خانه ای محکم تر و زمینی سخت تر رو بنا میکرد تا خانواده اش را در برابر باد و باران حفظ کند.
سنگ مادر از سنگ فرزند خود مراقبت میکرد و چیز هایی را که تا کنون در زندگی آموخته بود به سنگ فرزند خود که تازه از کوه جدا شده بود می آموخت تا زودتر بزرگ شود.
سنگ سنگ است.بزرگ نمیشود که.سنگ ها در تمام طول کودکی تا جوانی اندازه ی خود را حفظ میکنن گاهی بعضی از آنها بسیار ریز و بعضی بسیار درشت اند.شاید سنگی تازه به دنیا آمده ای بسیار بزرگ تر از یک سنگ ۱۰۰ ساله باشد.اما همه ی سنگ ها این راخوب میدانند ؛سنگی که بزرگتر از کوه جدا شده باشد و به اصطلاح بزرگ متولد شده باشد،بیشتر عمر میکند،سر سخت تر ، قوی تر و گاهی نیز شجاع تر است.
فرزند این خانواده هم همانند پدر و مادر خود جسه ی بزرگی داشت و روز به روز چیز های بیشتری یاد میگرفت و بزرگتر میشد.......(ادامه دارد)
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۷ ، ۲۳:۱۷
... Sapling