هدف

وقتی که همه از موفقیت هاشون مینویسن،من اینجا از شکست هام مینویسم

هدف

وقتی که همه از موفقیت هاشون مینویسن،من اینجا از شکست هام مینویسم

بعد از شکست هایی که میخوردم و توی نت به دنبال راه حل میگشتم،تنها چیزایی که پیدا میکردم یادداشت ها و تجارب کوتاه یکسری نوابغ رو میدیدم که هیچ وجه مشترکی با من معمولی نداشتن.
همیشه دوست داشتم تجاربم رو در اختیار همه قرار بدم ولی تجارب یک انسان شکست خورده چقدر میتونه با ارزش باشه؟!
هدف بزرگی هست که به خاطرش شکست های بزرگی رو تجربه خواهم کرد.داستان و احساساتم رو تا حدودی به اشتراک میگذارم.
شاید روزی همین داستان ها و احساس ها ،بشه تجربه ای برای بقیه ،اونروزی که به هدف برسم.
البته شاید هم نه.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

اخیرا وقتی که به آخرین شکستم که چند روز پیش کامل شد نگاه میکنم،با خودم فکر میکنم چی میشد اگه این شکست رو چند سال پیش خورده بودم؟!

شکستی که در پس چند سال تلاش سختم اتفاق افتاد.چی میشد اگه چند سال زودتر این تلاش هارو میکردم؟!

گاهی فکر میکنم شاید به اندازه ی کافی شکست نخوردم که بتونم به موفقیت برسم.شاید هنوز زوده و باید بیشتر هم شکست بخورم اما شکست همیشه هست و هیچوقت تمومی نداره.من تجربه اش نکردم اما به طور حتم همه میدونیم که حتی در اوج موفقیت هم شکست ممکنه.شکست همیشه و همه جا هست ولی باز هم کاشکی این شکست رو که جزو شکست های بزرگم هست و هنوز هم علتی براش پیدا نکردم که چرا واقعا نتیجه ی مثبتی نگرفتم،رو چند سال پیش تجربه میکردم.

کاشکی زودتر امتحان میکردم.

به هر حال چیزی که الان برام مهمه اینه که امتحان کنم.به شما هم پیشنهاد میکنم امتحان کنید.بد ترین حالت اینه که زودتر شکست میخورید.

نیازی نیست موقع شکست خوردن به دنبال باور هایی مثل اینکه در پی هر شکست هزاران تجربه است و.... باشیم .این جمله ها رو فهمیدن خیلی زوده من میفهمم اما هنوز هم درکشون نمیکنم.

فقط کافیه امتحان کنید و تلاش کنید حتی اگه ممکنه شکست بخورید و این رو یاد بگیرید که به شکست هاتون فکر کنید روز ها و ساعت ها و نه فکری که شما رو به ضعف هاتون سوق بده و ضعف هاتون رو لیست کنه و یاد آور اونها باشه بلکه اونقدر فکر کنید تا اشکالات را بیابید و  راه حل ها و روش های جدیدی را خلق کنید حتی اگر دوباره شکست بخورید.

فرق است بین ۱۶ ساله ای که ۲۰ بار شکست خورده و ۱۶ ساله ای که یک بار شکست خورده.شکست های زیادی رو تجربه کنید که تلاش های زیادی رو تجربه کرده باشید.اینطوری نباید از شکست ترسید.در طول تلاش هاتون یاد بگیرید مثبت نگر باشید.

با این نگرش کار هایی رو که دوست دارید انجامش بدید رو شروع کنید که حتی اگه موفق نشید،یک شکست رو تجربه خواهید کرد.شکستی رو که اگه چند سال بعد تجربه کنید افسوس نخواهید خورد که کاشکی این شکست رو در بیست سالگی(یا...) تجربش میکردم.

شکستی که شاید در آینده جلوی یک شکست از روی بیچارگی رو بگیره.

از نظر من این نوع شکست ها عاقلانست.

خیلی وقت ها علت شکست رو نمیدونیم اما چیزی که مهم تره علت تلاشه.

حتی اگه احتمال موفقیت یک به هزارم باشه من میخوام امتحانش کنم.چون شکست واقعی کوتاه اومدنه و بیخیال شدن. نهایتا کسی شکست میخوره که شکست های کمتری رو تجربه کرده باشه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۷ ، ۱۳:۲۹
... Sapling
زندگی هر انسانی پرشده از کار هایی که باید انجام بده.بسیاری از  کار های روز مره اجباریست بسیاری از کار ها رو برای اولین بار به اجبار انجام میدیم.گاهی اوقات خودمون خودمون رو مجبور به انجام برخی کارها میکنیم.
روش هر کسی برای انجام هر کاری متفاوته چون نگاهش متفاوته و چون مغز ودر نتیجه افکار متفاوتی داره.
برخی از کا ها در شروع بسیار سخت اند و برخی در ادامه.بعضی از افراد شروع قوی ای دارند و بعضی در ادامه.اما در هر دو صورت خطر به اتمام نرسیدن وجود داره.خطری که فکر کردن بهش هر قوی ای رو سست میکنه و بسیاری از امید هارو نا امید میکنه.
کار هایی مثل رژیم در شروع بشیار سخت اند و کار هایی مثل درس خوندن شروع راحتی داره مثل ابتدای هر ترم که میتونیم نیرومون رو جمع کنیم و یا ابتدای هر سال تحصیلی و یا ابتدای هر مقطعی از تحصیل.کار من در شروع راحت بود و سعی در تجربه کردن کارهایی هم دارم که شروع سختی دارند.چطور میشه اونها رو انجام داد؟!
مهم نیست کار سختتون چیه تا زمانی که نیاز به انجام کاری داشته باشید باید به دنبال ابزاری باشید که پیدا کردنشون سخت و نگهداری از اونها سخت تره.حداقل برای من که اینطور بوده و هست.
ابزاری مثل قدرت،نیرو،امید،منبع انرژی،سرسختی،تلاش و.... .
ابزاری که همه میدونید چی ها هستند و خیلی ها هم میدونن چطور میشه بدستشون آورد اما مشکل اصلی اینه که خیلی هامون و مخصوصا خود من نمیتونیم نهایت استفاده از این ابزار هارو داشته باشیم.بعد از اینکه کسبشون کردیم شاید به طور موفقیت آمیزی بتونیم برای چند ماه ازشون استفاده کنیم اما چطور میشه به حداکثر استفاده از چنین ابزار هایی رسید.
اگر منبع انرژی ای پیدا کردیم چطور میتونیم نهایت استفاده رو ازش ببریم.
اگه تلاش رو یاد گرفتیم و درحال انجامش هستیم،چطور میشه نهایت تلاش رو به تصویر کشید.
نهایت استفاده از ابزار ها چه شکلی میتونه باشه؟! بیاید در ادامه و در ماه های آتی به برای رسیدن به پاسخ این سوال تلاش کنیم.
اگر کسی پیشنهاد یا تجربه ای داره ممنون میشم در اختیارمون بگذاره.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۷ ، ۰۹:۰۶
... Sapling

بعد از اینکه هدفم مشخص شد دوست داشتم براش تلاش کنم و کارهایی رو که از انجام دادنشون نفرت داشتم رو انجام بدم.با اینکه میدونستم چقدر ضعیفم،دوست داشتم براش قوی بشم.
هنوز معنی جنگ و مبارزه برای هدف رو نمیدونستم.
شاید اینبار لازم بود به خاطرش وارد دانشگاه بشم ولی همیشه یه احتمال نشدن هم وجود داره بنابراین همیشه به دانشگاه به چشم پلن Aنگاه کردم و پلن Bکارش خیلی سخت تر بود.
هرچند همین دانشگاه رفتن هم کم خسته ام نکرد.
به هرحال اولین قدمی که نمیشد توش تعللی کرد درس خوندن برای کنکور بود اما چطور میتونستم برای کنکور درس بخونم.کتاب تستی یک مقدار داشتم که از دوستام بهم رسیده بود اما من واقعا ضعیف بودم من هیچوقت نتونستم فرمول حفظ کنم هیچوقت اسامی رو حفظ نبودم‌.هیچی از تاریخ نمیدونم،هیچوقت فصل های آخر رو نخونده بودم و....
از همه مهمتر دانسته هام روهم فراموش کرده بودم چون بلافصل از دیپلم این تصمیم رو نگرفتم.
کاری که کردم شاید عادی به نظر برسه چرا که معمولا همه ی شروع ها قوی و قدرتمنده.
من هم سعی کردم قوی شروع کنم و مهم تر از اون صحیح شروع کنم.
بنابراین منی که هیچ وقت در طول زندگیم درس نمیخوندم و نتیجش رو هم هر سال میدیدم،اینبار باید یاد میگرفتم هر درسی رو چطور میشه مطالعه کرد پس مقاله های خیلی زیادی خوندم طوری که اونموقع فکر نکنم دیگه مقاله ای پیدا میشد که من نخونده باشم.نه تنها با دقت میخوندم،بلکه یادداشت برداری میکردم و نهایتا هم پاک نویس کردمشون.
به کمک مقاله هایی که خونده بودم و البته مهارت خودم در برنامه ریزی هایی که هیچوقت موفق به انجامشون در طول زندگیم نمیشدم،تونستم برنامه ی مناسبی برای کنکور بریزم.
اما داستان من به راحتی و شیرینی فیلم نیست که هرکی تلاش کنه موفق میشه.اینکه مدام و تند تند درس بخونی و نهایتا هم موفق بشی و...
داستان من خیلی پیچیده ت از قانون حاکم بر طبیعته.
داستان من داستان تلاش های روزانه است که نتیجه اش شکست های روزانه بود.شاید بگید حتما دلیلی داشته و یه جای کار میلنگید.بله خب خیلی جاها اشکال داشت اما پیدا کردن تک تک اونها و رفعشون خیلی سخت بود.به هر حال من اینطور شروع کردم.با تحقیق و یه برنامه ریزی دقیق و هدفی مشخص.وقتی که هر شب به اینکه چطور میشه به هدف رسید،پلن های مختلف در ذهنم شکل میگرفت.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۷ ، ۰۱:۵۹
... Sapling

اگه توی محیط آشفته ای هستید و فکر میکنید تمرکزندارید و نمیتونید فکراتون رو جمع کنید نگران نباشید.من روز و شبم آشفته بود و درون و بیرونم آشفته بود و خودم و خانوادم هم همینطور.اگه اوضاعتون بد تر از منه در طول روز کارهای همیشگیتون رو انجام بدید و فقط یه بخش کوتاهی از خلوت شبتون رو به فکر کردن اختصاص بدید.

اگه بلد نیستید فکر کنید،فقط کافیه توی ذهنتون به دنبال یه جواب سالم ومنطقی بگردید.فکر کردن رو هرگز تا قبل از نتیجه گیری رها نکنید حتی اگه هنوز به جواب نرسیدید اول به یک نتیجه برسید که در مدت این چند دقیقه به چی ها فکر کردم و به چه جواب های مسخره ای رسیدم که دفعه ی بعد بتونید فکر کردنتون رو ادامه بدید نه که شروع کنید چون در غیر اینصورت فقط افکار پریشان را به آشفته بازار ذهنتون اضافه میکنید.اگه باز هم فکر کردن سخته،کتاب بخونید،از تفکر دو یا سه دقیقه ای شروع کنید و کم کم زمانش رو طولانی تر کنید.اگه کتاب خوندن سخته کتاب صوتی تهیه کنید.
فراموش نکنید که نهایت تفکر باید به یک راه درست و مثبت ختم بشه.این خود شمایید که با کمک و لطف خدا افکارتون رو به سمت پاسخ هدایت میکنید پس سعی کنید به سمت پاسخ های مثبت و درست هدایت کنید.نهایتا وقتی به پاسخی رسیدید،مدت زیادی رو صرف چک کردن پاسخ کنید که چقدر منطقیه و چه عوامل مسبب پاسخ شما بود؟!مثبت نگری شما؟!منفی نگریتون؟!ترس هاتون؟!شجاعتتون؟!اعتماد به نفستون؟!ضعف هاتون؟! لجبازی؟!یا اینکه میخواید زودتر فقط یه جوابی پیدا کرده باشید که بگید خب انجامش دادم و...
شاید این کمک کنه که واقع بینانه تر فکر کنید و عوامل مختلف شمارو به جوابی که ته دلتون میخواد هدایت نکرده باشه.
به هر حال مهمه که به قدری عمیق فکر کنید و پاسختون رو بررسی کنید که پاسخ مثبت یا منفیتون کامل و روشن و مبرا باشه.فراموش نکنید که گاهی تفکر نیاز به همفکری و آگاهی داره.لطفا پاسختون رو به همراه سوالتون حداقل با یک انسان عاقل درمیون بگذارید.بهتره از همون ابتدای شروع فکر کردن به دنبال کسایی باشید که بتونید ازشون مشورت بگیرید این کمکتون میکنه که ۱)به پاسختون مطمئن بشید و۲) اینکه درآینده اگه شکست هم بخورید،کمتر احساس پشیمونی و افسوس بهتون دست بده.در مسیر به اندازه کافی همه ی احساسات منفی بهتون حجوم خواهد آورد پس با تنبلی و سهل انگاری در تفکر و مشورت،بیشترش نکنید.۰

میتونید موقع راه رفتن،ظرف شستن و ....فکر کنید.

کسی راه حل بهتری اگه داره برای راحت تر یا بهتر فکر کردن لطفا توضیح بده.ممنون

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۷ ، ۰۱:۲۲
... Sapling

ببینید چه کاری هست که تا حالا توزندگیتون زمان زیادی رو بهش اختصاص دادین.کدوم کاره که همیشه باهاتون بوده.کدوم کاره که انجام دادنش بهتون آرامش میده.گاهی کارهایی که موقع آشفتگی به سراغشان میریم،هرچند معمولی اما میتونن خیلی مهم باشن.کارهایی هست که بهشون وابسته اید.شاید موقع فکر کردن ابتدا به سراغ کارهایی برید که خیلی کلی و معروف هستن.بعد که عمیق تر فکر کنید،کارهایی به ذهنتون میاد که در اطرافیانتون میبینید و اطرافیانتون توش مهارت دارن.اگه منفی نگر باشید اول به سراغ کارهایی میرید که توش افتضاحید و حتی ممکنه به سراغ کار هایی برید که اغلب درموردش با اطرافیان مقایسه شدید.
به هرحال رسیدن به خودتون زمان بره و نیاز به تفکر و اندیشیدن زیاد داره‌.
بگردید و پیدا کنید که اون کدوم کاره که زیاد انجامش میدید یا از بقیه بهتر انجامش میدید یا بهش وابسته شدید و...
لازم نیست به دنبال یه کار،حرفه یا مهارتی خاص،بزرگ یا پر درامد باشید.
اونی که دنبالشید میتونه یه هنر مثل نگاشتن،عکاسی،فیلم سازی،کارگردانی،گلسازی،خیاطی باشه یا حتی کار هایی مثل کمک کردن به دیگران،مطالعه،تعمیرات یا ساختن و.... باشه.
چه چیزی شمارو هیجان زده میکنه.شاید حتی پاسخی به جز بازی های کامپیوتری نداشته باشید ولی همین که پاسخی هست عالیه حتی اگه توی بازی های کامپیوتری خیلی خوب هستید چرا بهش تخصصی تر نگاه نمیکنید؟!برای مثال در همین مورد،افراد زیادی در کشور های مختلف هستند که به عنوان گیم تستر توی شرکت های بازی سازی با درآمد بالا کار میکنند.یا شاید هم بخواید بازی ای رو که دوست دارید بازی کنید رو بسازید.یا حتی کمی مثبت تر ،به فکر ساخت بازی هایی هیجانی به عنوان جایگزینی برای بازی های سخت و خشن و سردرگم باشید.
درمورد کاری که توش خوبید تحقیق کنید و نیازی نیست فقط به کشور خودتون نگاه کنید.ببینید حتی توی چه کشور هایی مهارت یا استعدادتون مهم و پرطرفداره.حتی اگه کشوری در اینمورد نبود باید خوشحال باشید چون شما میتونید از معدود موفق های این رشته یا موضوع باشید.بگردید به دنبال افراد موفق درمورد رشتتون اگه کسی نبود،شما میتونید اولی باشید.اگه افراد زیادی بود ،نیازی نیست به دنبال یک الگو باشید فقط ببینید که تصمیم دارید ازکدومشون پیشی بگیرید.به این فکر نکنید که از کدوم "میتونید" پیشی بگیرید چون هنوز هیچ چیزی قابل پیش بینی نیست پس فقط به این فکر کنید که از کدام پیشی خواهید گرفت.
امیدوارم فرایند تفکر،یافتن استعداد یا مهارت و داشته ها و در نهایت کشف هدف،به درستی و کامل و زود پیش بره

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۷ ، ۰۱:۱۲
... Sapling

چند سالی طول کشید تا هدف شکل بگیره(وبلاگ هدف نه ها خودِ هدف).شاید این چند سال رو لازم داشتم تا بتونم در اعماق مغز و قلبم،درخشش هدف رو ببینم.هدف من چیزی بود که همیشه همراهم بود.از کودکی تا به الان.اونقدر باهاش بودم که هیچوقت نفهمیدم چقدر برام با ارزشه و چقدر به خاطرش راحتم.

توی این چند سالی که از درس خوندن فاصله گرفتم و تظاهر به درس خوندن میکردم و حرف و حدیث فامیل و مردم و حتی خانواده ی خودم رو به دوش میکشیدم،مدام با خودم فکر میکردم که اون چیه که من حاظرم به خاطرش کار های سخت رو انجام بدم.چیزی هست که من بخوام برای رسیدن بهش تلاش کنم یا نه؟!

فکر میکردم انگیزه چیه و چطوری خلق میشه.میدونستم تا انگیزه ای نداشته باشم قدرتی هم ندارم.برای من دوسال طول کشید تا بتونم هدفم رو پیدا کنم.در واقع خلق هدف هیچ قدرتی به من نمیداد.فایده ای نداشت.مثل شعار دادن میمونه.

دنبال یه چیز واقعی بودم‌.نمیتونستم خودموگول بزنم.اصلا و اصلا فایده ای نداشت.

بنابراین فکر میکنم هدف بر خلاف گفته های یکی از معلم هام،خلق کردنی نیست بلکه کشف کردنیه.ولی چطور میشه کشفش کرد.همه که نمیتونن چند سال مدیتیشن کنن تا شاید یه روز بتونن هدف و انگیزشون رو کشف کنن در واقع اصلا عاقلانه نیست.

راستش به اعتقاد من توی دنیا وجود هر کسی دلیلی داره.دلیل وجود شما چیه؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۱۴
... Sapling