منتظرم نتایج انتخاب رشته بشه تا ببینم کدوم رشتست که باید بهش عشق بورزم.
باید عاشق اون رشته باشم.شاید اینطوری راحت تر موفق بشم.
بعلاوه شاید اینطوری خانواده ام هم احساس بهتری داشته باشن وقتی که حس کنن من راضی ام شاید اونها هم راضی تر باشن درواقع نمیتونم کاملا احساساتشون رو درک کنم.معمولا اینطوریه که پدر مادر ها هیچ وقت راضی نیستن.
نمیدونم اونها تا چه حد به دنبال رضایت بچه هاشونن ولی اینو خوب میدونم که همه ی بچه ها خواه ناخواه به دنبال جلب رضایت والدینشونن و تنها وقتی میتونن به خودشون افتخار کنن که والدینشون بهشون افتخار کنه.شما اینطور فکر نمیکنین؟!
من هیچوقت نتونستم والدینم رو سربلند کنم.حتی بعد از ۲سال تلاشِ سخت،باز هم نتونستم موفق بشم.
بار اولم نیست که کنکور میدم.فقط تعداد دفعاتش رو نمیگم چون نمیخوام خیلی از مشخصاتم بگم.ولی هیچ سالی بعد از کنکور انتخاب رشته نکردم.
شاید فقط به این خاطر که کاملا موفق نبودم.
من به اندازه کافی درحق خانوادم لطف نکردم که ازشون بخوام پول شهریه ی دانشگاهم رو بدن.درواقع فکر میکنم همچین توقعی زیاده رویه.درواقع هیچوقت به خودم اجازه ندادم که همچین توقعی رو ازشون داشته باشم.
که البته امسال هم با اینکه رتبه ی خوبی نیاوردم ولی انتخاب رشته کردم و امیدوارم قبول بشم چون اگه اا الان تلاش کردم که آبرو داری کنم،از این به بعدش همون تلاش میتونه آبروی خانوادم رو ببره.نمیخوام کسی خانوادم رو مقصر بدونه.
به هرحال دوسال تلاشی که کردم،نتیجه اش شکست بزرگ و بزرگتر بود.
سعی میکمم خیلی زود،قبل از مهر شروع کنم به نوشتن داستانِ هدف.
شاید جالب باشه و شاید هم مفید.خیلی خوب میشه اگه بتونین از داستان شکست های من برای خودتون موفقیت بسازید.
به امید روزی که از موفقیتم بنویسم.از هدف.