هدف

وقتی که همه از موفقیت هاشون مینویسن،من اینجا از شکست هام مینویسم

هدف

وقتی که همه از موفقیت هاشون مینویسن،من اینجا از شکست هام مینویسم

بعد از شکست هایی که میخوردم و توی نت به دنبال راه حل میگشتم،تنها چیزایی که پیدا میکردم یادداشت ها و تجارب کوتاه یکسری نوابغ رو میدیدم که هیچ وجه مشترکی با من معمولی نداشتن.
همیشه دوست داشتم تجاربم رو در اختیار همه قرار بدم ولی تجارب یک انسان شکست خورده چقدر میتونه با ارزش باشه؟!
هدف بزرگی هست که به خاطرش شکست های بزرگی رو تجربه خواهم کرد.داستان و احساساتم رو تا حدودی به اشتراک میگذارم.
شاید روزی همین داستان ها و احساس ها ،بشه تجربه ای برای بقیه ،اونروزی که به هدف برسم.
البته شاید هم نه.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

مطمئنا برنامه روزی برای شروع کاری خیلی زمانبر خواهد بود مخصوصا اگه مهارت برنامه ریزی رو نداشته باشین. من در طول زندگیم بیشترین کاری رو که انجام دادم برنامه ریختن بود.هر بار به یک شکل مختلف آدم ها شاید از این نظر به ۴ دسته تقسیم بشن؛ 

۱)کسانی که برنامه ریزی نمیکنن و هیچ کاری رو هم انجام نمیدن،

۲)کسانی که برنامه ریزی میکنند ولی هیچوقت به برنامشون عمل نمیکنن،

۳)کسانی که بدون برنامه عمل میکنند 

و۴) کسانی که برنامه ریزی میکنن و طبقش عمل میکنند.

خب میدونید که بدترین حالت دسته ی اوله و بهترین حالت دسته ی آخر.نظری در مورد دسته ی سوم ندارم اونها میتونند خوب و قوی ویا خیلی ضعیف عمل کنند و این بستگی به درایت و هوش و سرعت عمل و نوع تصمیم گیریشون داره.اما درمورد دسته ی دوم باید این مژده رو بدم که اگه جزو این دسته هستین،حداقل یه کاری هست که خیلی خوب بلدین انجامش بدین و این همون برنامه ریزیه‌.من قلبا یقین دارم که فاصله ی زیادی بین دسته ی دوم و چهارم نیست و سعی خواهم کرد که به زودی زود جزو دسته ی چهارم باشم که البته هنوز راه حلی جز عمل کردن به برنامه پیدا نکردم.

بازهم تابه حال هیچ برنامه ای رو که ریختم و عمل کردم نتیجه ای نداشته جز اینکه بهم ثابت کنه من میتونم و نسبتا قوی هستم.البته فقط ۳ بار در طول زندگیم برنامه ریختم یکیش مربوط میشه به سال سوم دبیرستان موقع تعطیلات نوروز.اون موقع من برنامه ریختم که در طول ۱۳ روز تعطیلی کل کتاب های درسی رو کامل بخونم.که البته موفق هم شدم اما ....نتایج بهم نشون دادن که کاشکی به جای اینکه توی اتاقم و جلوی کتابام مینشستم ،مینشستم جلوی تلوزیون و همراه با خانواده از تماشای فیلم های جدید و توپ لذت میبردم.من اون سال خیلی از فیلم هارو ازدست دادم در عوض هیچ.واقعا نمراتم هیچ تغییری نکردن و حتی شاید بدتر هم شدن اما وقتی به برگه ی شلوغ برنامه ریزیم نگاه میکردم احساس خوبی بهم دست میداد.

دو بار بعدی برمیگرده به این دوسال اخیر که بزرگترین شکست هام رو تجربه کردم.

نمیخوام قعلا راجع به اثرات خوب و بدش صحبت کنم اما چیزی که الان میدونم اینه که این دوسال برنامه ریزی در این لحظه ی حال بهم یاد آور میشه که برنامه ای رو که میخوام برای شروع دوباره و واقعا جدید و متفاوت انجام بدم،باید خیلی دقیق و کامل باشه.البته نه به دقت ساعت و لحظه.درواقع خیلی حساب شده و وقتی که مانعی وجود داشته باشه نوبت میرسه به مدیریت من دقیق که نگاه میکنم مثل ژنرالی باید باشم که در هر لحظه و دقیقه نیاز به تصمیم گیری و انجام یکسری کار هارو داره.اما سختی کار اینجاست که اینجا،در درون من،ژنرال تنهاست و تنها همدمش نفس اَماره است و هزاران توجیه.یک ژنرال تنها که باید قدرت رو دستش بگیره.

برنامه ای که باید ریخته بشه طوری باید حساب شده باشه( و البته که آزادی عمل و تصمیم هم داشته باشه) که در صورت هرگونه تناقصی دقیقا بفهمیم مشکل کجاست و گیج یکجا نایستیم و نهایتا تصمیم اشتباهی نگیریم و همه انرژیمون رو صرف رفع یک مشکل سطحی نکنیم در حالی که مشکل عمیق تره و ما فقط به خاطر ضعف روانی اون رو نادید بگیریم و بهش بی توجهی کنیم درحالی که یقین داریم غیر قابل رفعه.

اگر در این فصل از زندگیم نیاز به تلاشی هست پس نیاز به برنامه دارم و اگر برنامه ای باشه نیاز به عمل هست.

یاد بگیریم تفره نریم.از ضعف هامون طفره نریم.از ریختن برنامه طفره نریم از فکر کردن به هدف طفره نریم وچون سخته،به دنبال هدف ویا راه دیگه ای نباشیم.

شاید درست نباشه اما من وقتی یک راهی رو انتخاب میکنم حس میکنم قدرت یعنی اینکه باید تا ته همون راه رو برم و اگر هم انتخای راهم تاریکه،سعی میکنم همه ی تاریکی هارو به تنهایی ببلعم و حس میکنم این قدرته و درحالی که درونم پر میشه از تاریکی و احساسات منفی.نمیدونم شاید وقتی که خیلی قوی شدم،بتونم بااین تغییرات کنار بیام هرچند که روزگار داره از الان بهم سرمشق میده.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۷ ، ۱۶:۲۴
... Sapling

برای بار اول با این که انگیزه ی قوی ای داشتم،اما طبق معمول ،هیچ چیزی جور نمیگفت و شرایط اصلا مساعد نبود.همون شرایطی که باعث میشه به این نتیجه برسی که اصلا شروع هم اشتباه بود،اینطوری نمیشه ،تقصیر من نیست دیگه و....
طبق یادداشت های دقیقی که دارم ماه اول فقط تونستم ۴ روز تلاش کنم.
قطعا هیچ وقت شرایط مساعد نیست.همه ی برنامه دست خود آدم نیست از آب و هوا گرفته تا مشکلات و مشغله و برنامه ی تک تک اعضای خانواده ،دوستان و آشنایان.اما چیزی که مهمه اینه که از انگیزه ی من در این یک ماه کم نشد راستش خودم هم اصلا نمیدونستم که فقط ۴ روزه و فقط هر وقت که فرصتش رو پیدا میکردم طبق برنامه ام پیش میرفتم.جدا از شرایط محیطی برای خودمم هم سخت بود.من اصلا به همچین کارهایی عادت نداشتم و با با برنامه بودن و تلاش کردن هیچ آشنا نبودم.تنها چیزی که توی ماه اول بهش فکر میکردم،ادامه دادن بود و تنها چیزی که بهش فکر نمیکردم سختی کار بود.
البته بیشترین چیزی رو که در نظر میگرفتم راحتی اطرافیانم بود ولی نه تا حدی که بخوان مانعم بشن.البته که اونها هم وقتی تلاش من رو میدیدند مخالفتی نمیکردند.اما یک چیزی یهویی تغییر کرده بود و بغیر از من افراد زیادی بودند که باید بهش عادت میکردند.اون ۴ روز باعث شد که اطرافیان بدونند که من قصد انجام کاری رو دارم و خیلی کم،یکیشون کمکم کرد.به هر حال شروع آسونی بود البته خودم هم سخت نگرفته بودم تنبلی خودم هم کم بی تاثیر نبود.اما سختیش تنها ،شرایطی بود که باید تغییر میدادم و اطرافیانی که دیر عادت میکنند.
یک جمله توی صفحه ی اول دفتر برنامه ریزیم نوشته بودم:اگر در برنامه ای فوق العاده باشید اما اجرا نشود،هیچ اتفاقی نخواهد افتاد.راستش خودم هم الان معنی این جمله رو نمیدونم اما ظاهرا اونموقع بهم انرژی میداد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۷ ، ۲۳:۵۴
... Sapling