هدف

وقتی که همه از موفقیت هاشون مینویسن،من اینجا از شکست هام مینویسم

هدف

وقتی که همه از موفقیت هاشون مینویسن،من اینجا از شکست هام مینویسم

بعد از شکست هایی که میخوردم و توی نت به دنبال راه حل میگشتم،تنها چیزایی که پیدا میکردم یادداشت ها و تجارب کوتاه یکسری نوابغ رو میدیدم که هیچ وجه مشترکی با من معمولی نداشتن.
همیشه دوست داشتم تجاربم رو در اختیار همه قرار بدم ولی تجارب یک انسان شکست خورده چقدر میتونه با ارزش باشه؟!
هدف بزرگی هست که به خاطرش شکست های بزرگی رو تجربه خواهم کرد.داستان و احساساتم رو تا حدودی به اشتراک میگذارم.
شاید روزی همین داستان ها و احساس ها ،بشه تجربه ای برای بقیه ،اونروزی که به هدف برسم.
البته شاید هم نه.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چطور» ثبت شده است

شکست واقعی ینی چی؟!

وقتی که فکوس کردی روی یک هدف خرد یا ریزی که تو رو توی رسیدنت به اهدافت یاری میکنه،وقتی که با همه ی احساسات بد و افکار زشتِ منفی کنار میای و میگذری ازشون،وقتی که با جدیت انجامش میدی،وقتی که نتیجه رو میبینی،....

کِی ممکنه شکست رو تجربه کنی؟!

وقتی که با همه ی این وجود نتیجه ای رو که دیدی اونی نبود که میخواستی؟!

وقتی که خیلی با انتظاراتت فرق داشت؟!

وقتی که بقیه رو جلوتر از خودت دیدی؟!

یا نه،،،وقتی که نتیجه خیلی نزدیک به هدفت بود.؟!

هر کسی ممکنه در هر مرحله ای از تلاشش شکست رو تجربه کنه ولی شکننده ترین شکست مال وقتیه که مرحله ی اول خوب و درست پیش میره...

مرحله ی کوچیکی رو که من پشت سر گذاشتم نه خیلی با هدفم فاصله داشت و نه خیلی بهش نزدیک بود.

احساسم؟!عاااالی.درواقع برام مثل موفقیت بود چون جای امید داشت که بشه جبرانش کرد.اما الان چیزی که بخوام ازش بترسم،تاثیریه که یه موفقیت کوچیک میتونه روی شخص بزاره است.اینکه بخوام به خودم مغرور بشم یا فراموش کنم که چقدر باید تلاش کنم یا اینکه...یه جایی توی ناخودآگاهم توهم توانایی و استعداد و... من رو دربر بگیره.

با اینکه از اون مرحله گذشتم اما... احساس میکنم بیشتر از قبل به شکست نزدیکم.احساس میکنم بیشتر شکننده شدم.

خیلی ها ممکنه این احساسات بهشون دست نده و درست مثل فیلم ها قدرت بگیرن و پییییش برن به سمت جلو.اما از اونجایی که من فقط موفق شدم کمی از انتظاراتم رو برآورده کنم،فکر میکنم چیزی که حس میکنم غرور و تنبلیه به همراه جمله ی "بابا بازم میتونم".

بعلاوه ی همه ی اینها... توقعاتم هم پایین اومده.به جای اینکه از خودم توقع ۱۰۰ داشته باشم،چون نتیجه ی قبل مثلا ۵۰ بود،الان ناخودآگاه اینطور فکر میکنم که خب حالا که اینبار ۵۰ شدم،دفعه ی بعد اگه ۶۰ هم بشم موفقیت محسوب میشه.در نتیجه از احساس خوبی که به خاطر اون ۵۰ بهم دست داده متنفرم.

لحظه ای که مرحله ای رو چه آسون و چه سخت میگذرونید،چه موفق بشید و چه نشید،چه احساس خوبی بهتون دست بده یا نه،نمیتونید به صراحت بگید من شکست نخوردم.شما وقتی میتونید این حرف رو بزنید که بتونید نایستید.بتونید ادامه بدید ،بتونید به سرعت صعود کنید... .

حالا میفهمم که هرچقدر که پیش بریم به شکست نزدیک تریم چون هرچقدر که جلو تر بریم هم سختی ها بیشتره و هم هر لحظه که بایستیم ،به تلاش های بیشتری پشت کردیم و شکست بزرگتری رو باید بپذیریم...یک شکست شکننده.

مراقب باشید نایستید.نتیجه هرچی که باشه،ربطی به اینکه شما شکست خوردید یا نه نداره تا زمانی که ادامه بدید یا دوباه شروع کنید آیا کسی میتونه بهتون بگه شما شکست خوردید؟!

شکست دقیقا برابره با توقف.شکست یعنی توقف.حتی تغییر مسیر درصورت ضرورت شکست محسوب نمیشه اما اگه در تمام مسیر ها توقف داشته باشید ،میتونم بگم شما مهارت خوبی در شکست دارید.

پس نایستید ،یعنی شکست نخورید.

سرعتتون رو کاهش ندید چرا که اگه شکست متضاد موفقیت باشه پس موفقیت ینی پیش رفتن.اگه سرعتتون رو کاهش بدید،به این معنینیست که شکست خوردید اما احتمال موفقیت بقیه بیشتر میشه و البته ممکنه مسیر شما رو خسته کنه و در نهایت بیاستید و شکست خورده محسوب بشید.

مهم نیست که چند سالتونه،کجای زندگیتون هستید،کجای این دنیایید،رویای مثبتتون چه شکلیه.....موفق میشید اگه متوقف نشید.

اینکه چطور میشه متوقف نشد رو اگه عمری باشه در ادامه به دنبال راه حل هایی میگردم تا پست بزارم.اگه راهی برای متوقف نشدن بلدید،به ما در بخش نظرات همین قسمت یاد بدید.ممنون از همتون.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۷ ، ۱۲:۱۶
... Sapling

چرا نمیتونیم از حداکثر توانمون بهره ببریم؟!چرا نمیتونیم نهایت تلاشمون رو کنیم؟!

همیشه زمان هایی رو داشتیم که با خودمون بگیم؛بایدبیشتر تلاش میکردم.باید بیشتر سعیمو میکردم.میتونستم بیشتر تلاش کنم.باید وقت بیشتری روش میگذاشتم‌.

حالا من دقیقا در نقطه ی قبل از این جملات قرار دارم.با وجود اینکه میدونم که ممکنه در آینده همچین جملاتی رو استفاده کنم،چرا باز هم طبق همون روال قبلی دارم پیش میرم؟!چطور میتونم واقعا با آگاهی نهایت تلاشم رو بکنم؟

دارم تنبلی میکنم؟ضعیف شدم؟!نیاز به نیروی محرکه ای دارم؟!

مشکل از کجاست‌؟!راه حل چیه؟!

اینها چیزاییه که این روز ها ذهنم رو مشغول کرده.

چطور میتونم نهایت تلاشم رو بکنم؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۷ ، ۰۸:۱۶
... Sapling
اگه هنوز موفق به پیدا کردن هدفتون توی زندگی نشدین،این رو بدونید که هدفی که باید به دنبالش باشید لازم نیست خیلی خاص یا خیلی بزرگ باشه شما میتونید به اهداف معمولیتون بال و پر بدید و یک هدف والایی رو از یک هدف معمولی برای خودتون بتراشید.
بشینید و فک کنید که دوست دارید در (مثلا) ۱۰ سال آینده دوست دارید چطور زندگی کنید،چطور رفتار کنید و به چه چیز ها ویا به چه کسانی دسترسی داشته باشید.
فکر کنید که در اون هنگام دوست دارید شما رو چطور معرفی کنند و چه ویژگیه منحصر به فردی داشته باشین و در اون موقع چطور برخورد خواهید کرد و تا چه حدی در جامعه و جهانی که دارید توش زندگی میکنید،شناخته شده هستید.چقدر درآمد دارید و از چه کسانی در دنیای امروز برتری دارید.
بشینید و ده سال آینده ی خودتون رو تماشا کنید.ابتدا آینده ای رو نگاه کنید که با روند و زندگی این روزهاتون در فلان سالگی خواهید داشت. بعدد ببینید چه چیز هایی از اون آینده ی حتمی رو دوست ندارید و چه چیز هایی رو باید در اون تغییر داد.مسلما آینده ای که در ابتدا با این زندگیِ روزمره خواهید داشت، تنها و تنها یک زندگیِ معمولی خواهد بود.خیلی معمولی مثل اطافیانتون و بلکه ام معمولی تر.اگه به یک زندگی معمولی رضایت میدیدخب خیلی خوبه شاید فکر کنید که دیگه نیازی نیست به دنبال هدفی باشید ،نیازی نیست ارادتون رو تقویت کنید،نیازی نیست روز به روز قوی تر بشین ،نیازی نیست بجنگین،نیازی نیست حتی شکست بخورید و نیازی نیست که ادامه ی این پُست رو بخونید اما شما هم باید برای اینکه به وقت بر اثر سستی در آینده زندگیه پَستی نداشته باشید،بجنگید و طبق یک مسیر درست پیش برید.
اگه به زندگیه معمولی رضایت نمیدین، باید بتونید به آینده ای که به طور حتم تصور کردید(که نتیجه ی زندگی روزمره ی امروزتونه)،بال و پر بدید و اون رو از حالت معمولی خارج کنید و برای هدفی که شکل گرفته باز هم هدف و دلایلی والا بیارید و سوالِ "که چی؟!" رو بی پاسخ نگذارید.حالا هدف شما شکل گرفته که ممکنه در طول زمان تغییرات کوچیکی هم داشته باشه.
باید از این باور فرار نکنید که هدفی که طبق ارزش های شما در زندگی بنا شده و به بهترین شکل دلخواه تصور شده،ممکن نیست طی یکی دوسال بدست بیاد و با خودتون بگید خب هنوز خیلی مونده تا اون موقع و بخواید ازش طفره برید.باید به این باور برسید که من قطعا بهش خواهم رسید اگر بخشی از روزم رو بهش اختصاص بدم.بعد با خودتون فکر کنید که اون تغییراتی ک۶ توی آینده ی معمولیتون به وجود آوردید چطور ممکنه؟!براش تحقیق کنید ،کتاب های مربوط بهش رو بخونید،از افرادی که در جهان در اینباره موفق شدن کمک بگیرید و کاملا تخصصی و به روش یک انسان بالغ عمل کنید و از هیچ موضوعی سَر سَری رد نشید.مطالعات و نتایجتون رو قطعا یادداشت کنید،اهدافتون رو روی کاغذ روشن کنید و راه هایی که براش پیدا میکنید رو یادداشت کنیدمشکلات و ضعف هاتون رو یادداشت کنید و درست در مقابلش برای هر کدوم راه حلی ارائه بدید.اصولی عمل کنید و اطلاعات و آگاهیتون رو ببرید بالا و به روش های مختلف فکر کنید.بعد خواهید دید که چند وقتی هست که تلاش برای هدفتون رو شروع کردید.
چند نکته ی مهم رو در این بین فراموش نکنید.فعلا لازم نیست کسی در مورد هدفتون بدونه.اگه در مورد هدفتون مطمئن نیستید میتونید به دنبال غریبه هایی باشید که در دنیای واقعی در آن مورد مهارت ویا تخصص دارند.
و نکته ی بعدی اینکه از شروع لحظه ای که این مقاله رو خوندید و شروع به تصور آینده تون کردید، لحضات بیشماری خواهند بود که شما احساس گیجی و سردرگمی خواهید کرد و حتی ممکنه پرخاشگر و عصبی بشید.اول اینکه در مورد فشار عصبی نباید بگزارید کسی متوجه تغییراتی در مورد شما بشه پس سعکنید مدام رفتارتون رو کنترل کنید و حتی به دنبالِ خنثی کردن این حالت آرومتر از قبل عمل کنید.این اولین چیزیه که شما شروع به یاد گرفتنش میکنید. و اون حالت گیجی و سردرگمی،اولین جنگیه که باید از پسش بر بیاید.امیدوارم زمان زیادی رو به پیدا کردن هدفی که میتونید بهش برسید اختصاص بدید تا زود تر بتونید برای رسیدن بهش برنامه ی خودتون رو بنویسید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۷ ، ۱۱:۱۵
... Sapling

اگه توی محیط آشفته ای هستید و فکر میکنید تمرکزندارید و نمیتونید فکراتون رو جمع کنید نگران نباشید.من روز و شبم آشفته بود و درون و بیرونم آشفته بود و خودم و خانوادم هم همینطور.اگه اوضاعتون بد تر از منه در طول روز کارهای همیشگیتون رو انجام بدید و فقط یه بخش کوتاهی از خلوت شبتون رو به فکر کردن اختصاص بدید.

اگه بلد نیستید فکر کنید،فقط کافیه توی ذهنتون به دنبال یه جواب سالم ومنطقی بگردید.فکر کردن رو هرگز تا قبل از نتیجه گیری رها نکنید حتی اگه هنوز به جواب نرسیدید اول به یک نتیجه برسید که در مدت این چند دقیقه به چی ها فکر کردم و به چه جواب های مسخره ای رسیدم که دفعه ی بعد بتونید فکر کردنتون رو ادامه بدید نه که شروع کنید چون در غیر اینصورت فقط افکار پریشان را به آشفته بازار ذهنتون اضافه میکنید.اگه باز هم فکر کردن سخته،کتاب بخونید،از تفکر دو یا سه دقیقه ای شروع کنید و کم کم زمانش رو طولانی تر کنید.اگه کتاب خوندن سخته کتاب صوتی تهیه کنید.
فراموش نکنید که نهایت تفکر باید به یک راه درست و مثبت ختم بشه.این خود شمایید که با کمک و لطف خدا افکارتون رو به سمت پاسخ هدایت میکنید پس سعی کنید به سمت پاسخ های مثبت و درست هدایت کنید.نهایتا وقتی به پاسخی رسیدید،مدت زیادی رو صرف چک کردن پاسخ کنید که چقدر منطقیه و چه عوامل مسبب پاسخ شما بود؟!مثبت نگری شما؟!منفی نگریتون؟!ترس هاتون؟!شجاعتتون؟!اعتماد به نفستون؟!ضعف هاتون؟! لجبازی؟!یا اینکه میخواید زودتر فقط یه جوابی پیدا کرده باشید که بگید خب انجامش دادم و...
شاید این کمک کنه که واقع بینانه تر فکر کنید و عوامل مختلف شمارو به جوابی که ته دلتون میخواد هدایت نکرده باشه.
به هر حال مهمه که به قدری عمیق فکر کنید و پاسختون رو بررسی کنید که پاسخ مثبت یا منفیتون کامل و روشن و مبرا باشه.فراموش نکنید که گاهی تفکر نیاز به همفکری و آگاهی داره.لطفا پاسختون رو به همراه سوالتون حداقل با یک انسان عاقل درمیون بگذارید.بهتره از همون ابتدای شروع فکر کردن به دنبال کسایی باشید که بتونید ازشون مشورت بگیرید این کمکتون میکنه که ۱)به پاسختون مطمئن بشید و۲) اینکه درآینده اگه شکست هم بخورید،کمتر احساس پشیمونی و افسوس بهتون دست بده.در مسیر به اندازه کافی همه ی احساسات منفی بهتون حجوم خواهد آورد پس با تنبلی و سهل انگاری در تفکر و مشورت،بیشترش نکنید.۰

میتونید موقع راه رفتن،ظرف شستن و ....فکر کنید.

کسی راه حل بهتری اگه داره برای راحت تر یا بهتر فکر کردن لطفا توضیح بده.ممنون

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۷ ، ۰۱:۲۲
... Sapling