هدف

وقتی که همه از موفقیت هاشون مینویسن،من اینجا از شکست هام مینویسم

هدف

وقتی که همه از موفقیت هاشون مینویسن،من اینجا از شکست هام مینویسم

بعد از شکست هایی که میخوردم و توی نت به دنبال راه حل میگشتم،تنها چیزایی که پیدا میکردم یادداشت ها و تجارب کوتاه یکسری نوابغ رو میدیدم که هیچ وجه مشترکی با من معمولی نداشتن.
همیشه دوست داشتم تجاربم رو در اختیار همه قرار بدم ولی تجارب یک انسان شکست خورده چقدر میتونه با ارزش باشه؟!
هدف بزرگی هست که به خاطرش شکست های بزرگی رو تجربه خواهم کرد.داستان و احساساتم رو تا حدودی به اشتراک میگذارم.
شاید روزی همین داستان ها و احساس ها ،بشه تجربه ای برای بقیه ،اونروزی که به هدف برسم.
البته شاید هم نه.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تلاش» ثبت شده است

چرا نمیتونیم از حداکثر توانمون بهره ببریم؟!چرا نمیتونیم نهایت تلاشمون رو کنیم؟!

همیشه زمان هایی رو داشتیم که با خودمون بگیم؛بایدبیشتر تلاش میکردم.باید بیشتر سعیمو میکردم.میتونستم بیشتر تلاش کنم.باید وقت بیشتری روش میگذاشتم‌.

حالا من دقیقا در نقطه ی قبل از این جملات قرار دارم.با وجود اینکه میدونم که ممکنه در آینده همچین جملاتی رو استفاده کنم،چرا باز هم طبق همون روال قبلی دارم پیش میرم؟!چطور میتونم واقعا با آگاهی نهایت تلاشم رو بکنم؟

دارم تنبلی میکنم؟ضعیف شدم؟!نیاز به نیروی محرکه ای دارم؟!

مشکل از کجاست‌؟!راه حل چیه؟!

اینها چیزاییه که این روز ها ذهنم رو مشغول کرده.

چطور میتونم نهایت تلاشم رو بکنم؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۷ ، ۰۸:۱۶
... Sapling

زندگی مثل دویدن روی تردمیل میمونه...

حتی اگه پاهای قوی ای داشته باشی،اگه لحظه ای دست از تلاش برداری می افتی.

بعد اونوقت کسی که حتی پاهای قوی ای نداشته،روز به روز پاهاش قوی تر میشن‌.

شاید ندونیم چطور میشه برنده شد و به موفقیت رسید اما میدونیم که چه طور میشه سقوط نکرد و نیوفتاد.با اینحال چرا اینقدر آروم و سست میدوییم.چرا دویدن اینقدر سخته اصلا.

 بعضیا کم میارن و تردمیل رو خاموش میکنن و اینطوری زندگیشون رو متوقف میکنن...

هیچ کدوممون نمیدونیم چقدر دووم میاریم و نهایتا می افتیم،برق ها قطع میشه و یا هر اتفاق دیگه... ما فقط خودمون رو با احساسات مثبت یا منفی در حین دوییدن پر میکنیم و اگه طبق یکی از پست هام ،اطمینان به خود را یاد بگیریم،راحت تر میتونیم از پسش بربیایم و در زمان پیری روی پای خودمون بیایستیم.و هیچوقت از دویدن و تردمیل خسته نشیم و حتی از دویدن هم لذت ببریم.

اما واقعا آسون نیست...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۷ ، ۱۱:۳۲
... Sapling

مطمئنا برنامه روزی برای شروع کاری خیلی زمانبر خواهد بود مخصوصا اگه مهارت برنامه ریزی رو نداشته باشین. من در طول زندگیم بیشترین کاری رو که انجام دادم برنامه ریختن بود.هر بار به یک شکل مختلف آدم ها شاید از این نظر به ۴ دسته تقسیم بشن؛ 

۱)کسانی که برنامه ریزی نمیکنن و هیچ کاری رو هم انجام نمیدن،

۲)کسانی که برنامه ریزی میکنند ولی هیچوقت به برنامشون عمل نمیکنن،

۳)کسانی که بدون برنامه عمل میکنند 

و۴) کسانی که برنامه ریزی میکنن و طبقش عمل میکنند.

خب میدونید که بدترین حالت دسته ی اوله و بهترین حالت دسته ی آخر.نظری در مورد دسته ی سوم ندارم اونها میتونند خوب و قوی ویا خیلی ضعیف عمل کنند و این بستگی به درایت و هوش و سرعت عمل و نوع تصمیم گیریشون داره.اما درمورد دسته ی دوم باید این مژده رو بدم که اگه جزو این دسته هستین،حداقل یه کاری هست که خیلی خوب بلدین انجامش بدین و این همون برنامه ریزیه‌.من قلبا یقین دارم که فاصله ی زیادی بین دسته ی دوم و چهارم نیست و سعی خواهم کرد که به زودی زود جزو دسته ی چهارم باشم که البته هنوز راه حلی جز عمل کردن به برنامه پیدا نکردم.

بازهم تابه حال هیچ برنامه ای رو که ریختم و عمل کردم نتیجه ای نداشته جز اینکه بهم ثابت کنه من میتونم و نسبتا قوی هستم.البته فقط ۳ بار در طول زندگیم برنامه ریختم یکیش مربوط میشه به سال سوم دبیرستان موقع تعطیلات نوروز.اون موقع من برنامه ریختم که در طول ۱۳ روز تعطیلی کل کتاب های درسی رو کامل بخونم.که البته موفق هم شدم اما ....نتایج بهم نشون دادن که کاشکی به جای اینکه توی اتاقم و جلوی کتابام مینشستم ،مینشستم جلوی تلوزیون و همراه با خانواده از تماشای فیلم های جدید و توپ لذت میبردم.من اون سال خیلی از فیلم هارو ازدست دادم در عوض هیچ.واقعا نمراتم هیچ تغییری نکردن و حتی شاید بدتر هم شدن اما وقتی به برگه ی شلوغ برنامه ریزیم نگاه میکردم احساس خوبی بهم دست میداد.

دو بار بعدی برمیگرده به این دوسال اخیر که بزرگترین شکست هام رو تجربه کردم.

نمیخوام قعلا راجع به اثرات خوب و بدش صحبت کنم اما چیزی که الان میدونم اینه که این دوسال برنامه ریزی در این لحظه ی حال بهم یاد آور میشه که برنامه ای رو که میخوام برای شروع دوباره و واقعا جدید و متفاوت انجام بدم،باید خیلی دقیق و کامل باشه.البته نه به دقت ساعت و لحظه.درواقع خیلی حساب شده و وقتی که مانعی وجود داشته باشه نوبت میرسه به مدیریت من دقیق که نگاه میکنم مثل ژنرالی باید باشم که در هر لحظه و دقیقه نیاز به تصمیم گیری و انجام یکسری کار هارو داره.اما سختی کار اینجاست که اینجا،در درون من،ژنرال تنهاست و تنها همدمش نفس اَماره است و هزاران توجیه.یک ژنرال تنها که باید قدرت رو دستش بگیره.

برنامه ای که باید ریخته بشه طوری باید حساب شده باشه( و البته که آزادی عمل و تصمیم هم داشته باشه) که در صورت هرگونه تناقصی دقیقا بفهمیم مشکل کجاست و گیج یکجا نایستیم و نهایتا تصمیم اشتباهی نگیریم و همه انرژیمون رو صرف رفع یک مشکل سطحی نکنیم در حالی که مشکل عمیق تره و ما فقط به خاطر ضعف روانی اون رو نادید بگیریم و بهش بی توجهی کنیم درحالی که یقین داریم غیر قابل رفعه.

اگر در این فصل از زندگیم نیاز به تلاشی هست پس نیاز به برنامه دارم و اگر برنامه ای باشه نیاز به عمل هست.

یاد بگیریم تفره نریم.از ضعف هامون طفره نریم.از ریختن برنامه طفره نریم از فکر کردن به هدف طفره نریم وچون سخته،به دنبال هدف ویا راه دیگه ای نباشیم.

شاید درست نباشه اما من وقتی یک راهی رو انتخاب میکنم حس میکنم قدرت یعنی اینکه باید تا ته همون راه رو برم و اگر هم انتخای راهم تاریکه،سعی میکنم همه ی تاریکی هارو به تنهایی ببلعم و حس میکنم این قدرته و درحالی که درونم پر میشه از تاریکی و احساسات منفی.نمیدونم شاید وقتی که خیلی قوی شدم،بتونم بااین تغییرات کنار بیام هرچند که روزگار داره از الان بهم سرمشق میده.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۷ ، ۱۶:۲۴
... Sapling

برای بار اول با این که انگیزه ی قوی ای داشتم،اما طبق معمول ،هیچ چیزی جور نمیگفت و شرایط اصلا مساعد نبود.همون شرایطی که باعث میشه به این نتیجه برسی که اصلا شروع هم اشتباه بود،اینطوری نمیشه ،تقصیر من نیست دیگه و....
طبق یادداشت های دقیقی که دارم ماه اول فقط تونستم ۴ روز تلاش کنم.
قطعا هیچ وقت شرایط مساعد نیست.همه ی برنامه دست خود آدم نیست از آب و هوا گرفته تا مشکلات و مشغله و برنامه ی تک تک اعضای خانواده ،دوستان و آشنایان.اما چیزی که مهمه اینه که از انگیزه ی من در این یک ماه کم نشد راستش خودم هم اصلا نمیدونستم که فقط ۴ روزه و فقط هر وقت که فرصتش رو پیدا میکردم طبق برنامه ام پیش میرفتم.جدا از شرایط محیطی برای خودمم هم سخت بود.من اصلا به همچین کارهایی عادت نداشتم و با با برنامه بودن و تلاش کردن هیچ آشنا نبودم.تنها چیزی که توی ماه اول بهش فکر میکردم،ادامه دادن بود و تنها چیزی که بهش فکر نمیکردم سختی کار بود.
البته بیشترین چیزی رو که در نظر میگرفتم راحتی اطرافیانم بود ولی نه تا حدی که بخوان مانعم بشن.البته که اونها هم وقتی تلاش من رو میدیدند مخالفتی نمیکردند.اما یک چیزی یهویی تغییر کرده بود و بغیر از من افراد زیادی بودند که باید بهش عادت میکردند.اون ۴ روز باعث شد که اطرافیان بدونند که من قصد انجام کاری رو دارم و خیلی کم،یکیشون کمکم کرد.به هر حال شروع آسونی بود البته خودم هم سخت نگرفته بودم تنبلی خودم هم کم بی تاثیر نبود.اما سختیش تنها ،شرایطی بود که باید تغییر میدادم و اطرافیانی که دیر عادت میکنند.
یک جمله توی صفحه ی اول دفتر برنامه ریزیم نوشته بودم:اگر در برنامه ای فوق العاده باشید اما اجرا نشود،هیچ اتفاقی نخواهد افتاد.راستش خودم هم الان معنی این جمله رو نمیدونم اما ظاهرا اونموقع بهم انرژی میداد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۷ ، ۲۳:۵۴
... Sapling

اخیرا وقتی که به آخرین شکستم که چند روز پیش کامل شد نگاه میکنم،با خودم فکر میکنم چی میشد اگه این شکست رو چند سال پیش خورده بودم؟!

شکستی که در پس چند سال تلاش سختم اتفاق افتاد.چی میشد اگه چند سال زودتر این تلاش هارو میکردم؟!

گاهی فکر میکنم شاید به اندازه ی کافی شکست نخوردم که بتونم به موفقیت برسم.شاید هنوز زوده و باید بیشتر هم شکست بخورم اما شکست همیشه هست و هیچوقت تمومی نداره.من تجربه اش نکردم اما به طور حتم همه میدونیم که حتی در اوج موفقیت هم شکست ممکنه.شکست همیشه و همه جا هست ولی باز هم کاشکی این شکست رو که جزو شکست های بزرگم هست و هنوز هم علتی براش پیدا نکردم که چرا واقعا نتیجه ی مثبتی نگرفتم،رو چند سال پیش تجربه میکردم.

کاشکی زودتر امتحان میکردم.

به هر حال چیزی که الان برام مهمه اینه که امتحان کنم.به شما هم پیشنهاد میکنم امتحان کنید.بد ترین حالت اینه که زودتر شکست میخورید.

نیازی نیست موقع شکست خوردن به دنبال باور هایی مثل اینکه در پی هر شکست هزاران تجربه است و.... باشیم .این جمله ها رو فهمیدن خیلی زوده من میفهمم اما هنوز هم درکشون نمیکنم.

فقط کافیه امتحان کنید و تلاش کنید حتی اگه ممکنه شکست بخورید و این رو یاد بگیرید که به شکست هاتون فکر کنید روز ها و ساعت ها و نه فکری که شما رو به ضعف هاتون سوق بده و ضعف هاتون رو لیست کنه و یاد آور اونها باشه بلکه اونقدر فکر کنید تا اشکالات را بیابید و  راه حل ها و روش های جدیدی را خلق کنید حتی اگر دوباره شکست بخورید.

فرق است بین ۱۶ ساله ای که ۲۰ بار شکست خورده و ۱۶ ساله ای که یک بار شکست خورده.شکست های زیادی رو تجربه کنید که تلاش های زیادی رو تجربه کرده باشید.اینطوری نباید از شکست ترسید.در طول تلاش هاتون یاد بگیرید مثبت نگر باشید.

با این نگرش کار هایی رو که دوست دارید انجامش بدید رو شروع کنید که حتی اگه موفق نشید،یک شکست رو تجربه خواهید کرد.شکستی رو که اگه چند سال بعد تجربه کنید افسوس نخواهید خورد که کاشکی این شکست رو در بیست سالگی(یا...) تجربش میکردم.

شکستی که شاید در آینده جلوی یک شکست از روی بیچارگی رو بگیره.

از نظر من این نوع شکست ها عاقلانست.

خیلی وقت ها علت شکست رو نمیدونیم اما چیزی که مهم تره علت تلاشه.

حتی اگه احتمال موفقیت یک به هزارم باشه من میخوام امتحانش کنم.چون شکست واقعی کوتاه اومدنه و بیخیال شدن. نهایتا کسی شکست میخوره که شکست های کمتری رو تجربه کرده باشه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۷ ، ۱۳:۲۹
... Sapling
زندگی هر انسانی پرشده از کار هایی که باید انجام بده.بسیاری از  کار های روز مره اجباریست بسیاری از کار ها رو برای اولین بار به اجبار انجام میدیم.گاهی اوقات خودمون خودمون رو مجبور به انجام برخی کارها میکنیم.
روش هر کسی برای انجام هر کاری متفاوته چون نگاهش متفاوته و چون مغز ودر نتیجه افکار متفاوتی داره.
برخی از کا ها در شروع بسیار سخت اند و برخی در ادامه.بعضی از افراد شروع قوی ای دارند و بعضی در ادامه.اما در هر دو صورت خطر به اتمام نرسیدن وجود داره.خطری که فکر کردن بهش هر قوی ای رو سست میکنه و بسیاری از امید هارو نا امید میکنه.
کار هایی مثل رژیم در شروع بشیار سخت اند و کار هایی مثل درس خوندن شروع راحتی داره مثل ابتدای هر ترم که میتونیم نیرومون رو جمع کنیم و یا ابتدای هر سال تحصیلی و یا ابتدای هر مقطعی از تحصیل.کار من در شروع راحت بود و سعی در تجربه کردن کارهایی هم دارم که شروع سختی دارند.چطور میشه اونها رو انجام داد؟!
مهم نیست کار سختتون چیه تا زمانی که نیاز به انجام کاری داشته باشید باید به دنبال ابزاری باشید که پیدا کردنشون سخت و نگهداری از اونها سخت تره.حداقل برای من که اینطور بوده و هست.
ابزاری مثل قدرت،نیرو،امید،منبع انرژی،سرسختی،تلاش و.... .
ابزاری که همه میدونید چی ها هستند و خیلی ها هم میدونن چطور میشه بدستشون آورد اما مشکل اصلی اینه که خیلی هامون و مخصوصا خود من نمیتونیم نهایت استفاده از این ابزار هارو داشته باشیم.بعد از اینکه کسبشون کردیم شاید به طور موفقیت آمیزی بتونیم برای چند ماه ازشون استفاده کنیم اما چطور میشه به حداکثر استفاده از چنین ابزار هایی رسید.
اگر منبع انرژی ای پیدا کردیم چطور میتونیم نهایت استفاده رو ازش ببریم.
اگه تلاش رو یاد گرفتیم و درحال انجامش هستیم،چطور میشه نهایت تلاش رو به تصویر کشید.
نهایت استفاده از ابزار ها چه شکلی میتونه باشه؟! بیاید در ادامه و در ماه های آتی به برای رسیدن به پاسخ این سوال تلاش کنیم.
اگر کسی پیشنهاد یا تجربه ای داره ممنون میشم در اختیارمون بگذاره.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۷ ، ۰۹:۰۶
... Sapling

بعد از اینکه هدفم مشخص شد دوست داشتم براش تلاش کنم و کارهایی رو که از انجام دادنشون نفرت داشتم رو انجام بدم.با اینکه میدونستم چقدر ضعیفم،دوست داشتم براش قوی بشم.
هنوز معنی جنگ و مبارزه برای هدف رو نمیدونستم.
شاید اینبار لازم بود به خاطرش وارد دانشگاه بشم ولی همیشه یه احتمال نشدن هم وجود داره بنابراین همیشه به دانشگاه به چشم پلن Aنگاه کردم و پلن Bکارش خیلی سخت تر بود.
هرچند همین دانشگاه رفتن هم کم خسته ام نکرد.
به هرحال اولین قدمی که نمیشد توش تعللی کرد درس خوندن برای کنکور بود اما چطور میتونستم برای کنکور درس بخونم.کتاب تستی یک مقدار داشتم که از دوستام بهم رسیده بود اما من واقعا ضعیف بودم من هیچوقت نتونستم فرمول حفظ کنم هیچوقت اسامی رو حفظ نبودم‌.هیچی از تاریخ نمیدونم،هیچوقت فصل های آخر رو نخونده بودم و....
از همه مهمتر دانسته هام روهم فراموش کرده بودم چون بلافصل از دیپلم این تصمیم رو نگرفتم.
کاری که کردم شاید عادی به نظر برسه چرا که معمولا همه ی شروع ها قوی و قدرتمنده.
من هم سعی کردم قوی شروع کنم و مهم تر از اون صحیح شروع کنم.
بنابراین منی که هیچ وقت در طول زندگیم درس نمیخوندم و نتیجش رو هم هر سال میدیدم،اینبار باید یاد میگرفتم هر درسی رو چطور میشه مطالعه کرد پس مقاله های خیلی زیادی خوندم طوری که اونموقع فکر نکنم دیگه مقاله ای پیدا میشد که من نخونده باشم.نه تنها با دقت میخوندم،بلکه یادداشت برداری میکردم و نهایتا هم پاک نویس کردمشون.
به کمک مقاله هایی که خونده بودم و البته مهارت خودم در برنامه ریزی هایی که هیچوقت موفق به انجامشون در طول زندگیم نمیشدم،تونستم برنامه ی مناسبی برای کنکور بریزم.
اما داستان من به راحتی و شیرینی فیلم نیست که هرکی تلاش کنه موفق میشه.اینکه مدام و تند تند درس بخونی و نهایتا هم موفق بشی و...
داستان من خیلی پیچیده ت از قانون حاکم بر طبیعته.
داستان من داستان تلاش های روزانه است که نتیجه اش شکست های روزانه بود.شاید بگید حتما دلیلی داشته و یه جای کار میلنگید.بله خب خیلی جاها اشکال داشت اما پیدا کردن تک تک اونها و رفعشون خیلی سخت بود.به هر حال من اینطور شروع کردم.با تحقیق و یه برنامه ریزی دقیق و هدفی مشخص.وقتی که هر شب به اینکه چطور میشه به هدف رسید،پلن های مختلف در ذهنم شکل میگرفت.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۷ ، ۰۱:۵۹
... Sapling

منتظرم نتایج انتخاب رشته بشه تا ببینم کدوم رشتست که باید بهش عشق بورزم.

باید عاشق اون رشته باشم.شاید اینطوری راحت تر موفق بشم.

بعلاوه شاید اینطوری خانواده ام هم احساس بهتری داشته باشن وقتی که حس کنن من راضی ام شاید اونها هم راضی تر باشن درواقع نمیتونم کاملا احساساتشون رو درک کنم.معمولا اینطوریه که پدر مادر ها هیچ وقت راضی نیستن.

نمیدونم اونها تا چه حد به دنبال رضایت بچه هاشونن ولی اینو خوب میدونم که همه ی بچه ها خواه ناخواه به دنبال جلب رضایت والدینشونن و تنها وقتی میتونن به خودشون افتخار کنن که والدینشون بهشون افتخار کنه.شما اینطور فکر نمیکنین؟!

من هیچوقت نتونستم والدینم رو سربلند کنم.حتی بعد از ۲سال تلاشِ سخت،باز هم نتونستم موفق بشم.

بار اولم نیست که کنکور میدم.فقط تعداد دفعاتش رو نمیگم چون نمیخوام خیلی از مشخصاتم بگم.ولی هیچ سالی بعد از کنکور انتخاب رشته نکردم.

شاید فقط به این خاطر که کاملا موفق نبودم.

من به اندازه کافی درحق خانوادم لطف نکردم که ازشون بخوام پول شهریه ی دانشگاهم رو بدن.درواقع فکر میکنم همچین توقعی زیاده رویه.درواقع هیچوقت به خودم اجازه ندادم که همچین توقعی رو ازشون داشته باشم.

که البته امسال هم با اینکه رتبه ی خوبی نیاوردم ولی انتخاب رشته کردم و امیدوارم قبول بشم چون اگه اا الان تلاش کردم که آبرو داری کنم،از این به بعدش همون تلاش میتونه آبروی خانوادم رو ببره.نمیخوام کسی خانوادم رو مقصر بدونه.

به هرحال دوسال تلاشی که کردم،نتیجه اش شکست بزرگ و بزرگتر بود.

سعی میکمم خیلی زود،قبل از مهر شروع کنم به نوشتن داستانِ هدف.

شاید جالب باشه و شاید هم مفید.خیلی خوب میشه اگه بتونین از داستان شکست های من برای خودتون موفقیت بسازید.

به امید روزی که از موفقیتم بنویسم.از هدف. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۷ ، ۱۷:۲۸
... Sapling