هدف

وقتی که همه از موفقیت هاشون مینویسن،من اینجا از شکست هام مینویسم

هدف

وقتی که همه از موفقیت هاشون مینویسن،من اینجا از شکست هام مینویسم

بعد از شکست هایی که میخوردم و توی نت به دنبال راه حل میگشتم،تنها چیزایی که پیدا میکردم یادداشت ها و تجارب کوتاه یکسری نوابغ رو میدیدم که هیچ وجه مشترکی با من معمولی نداشتن.
همیشه دوست داشتم تجاربم رو در اختیار همه قرار بدم ولی تجارب یک انسان شکست خورده چقدر میتونه با ارزش باشه؟!
هدف بزرگی هست که به خاطرش شکست های بزرگی رو تجربه خواهم کرد.داستان و احساساتم رو تا حدودی به اشتراک میگذارم.
شاید روزی همین داستان ها و احساس ها ،بشه تجربه ای برای بقیه ،اونروزی که به هدف برسم.
البته شاید هم نه.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

۵ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

تصمیم دارم از فردا ادای انسان های منظم و با اراده و قوی رو بازی کنم‌.شاید بعد از چند ماه برام عادت شد .حتی اگه عادت هم نشد فعلا فقط چند ماه نیاز دارم تا این شکلی باشم.شاید اینطوری قوی تر عمل کردم.مهم نیست ادا ست یا عادت مهم اینکه کار داره انجام میشه هرچند که چه ادا باشه و چه عادت یا فرهنگ،در هر صورت انجامش سخته.من نهایت تلاشم رو میکنم که ادای افراد موفق رو در بیارم اما مطمئن نیستم چقدر دووم میارم و نتیجش رو اینجا بعد از چند مدت طولانی میگم حتی اگه شکست باشه.

البته در مورد فردا،زود بیدارشدن رو فاکتور میگیرم چون میدونم که امشب خیلی خسته ام و برای زود بیدار شدن باید زودتر هم بخوابم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۷ ، ۰۱:۴۴
... Sapling

زندگی مثل دویدن روی تردمیل میمونه...

حتی اگه پاهای قوی ای داشته باشی،اگه لحظه ای دست از تلاش برداری می افتی.

بعد اونوقت کسی که حتی پاهای قوی ای نداشته،روز به روز پاهاش قوی تر میشن‌.

شاید ندونیم چطور میشه برنده شد و به موفقیت رسید اما میدونیم که چه طور میشه سقوط نکرد و نیوفتاد.با اینحال چرا اینقدر آروم و سست میدوییم.چرا دویدن اینقدر سخته اصلا.

 بعضیا کم میارن و تردمیل رو خاموش میکنن و اینطوری زندگیشون رو متوقف میکنن...

هیچ کدوممون نمیدونیم چقدر دووم میاریم و نهایتا می افتیم،برق ها قطع میشه و یا هر اتفاق دیگه... ما فقط خودمون رو با احساسات مثبت یا منفی در حین دوییدن پر میکنیم و اگه طبق یکی از پست هام ،اطمینان به خود را یاد بگیریم،راحت تر میتونیم از پسش بربیایم و در زمان پیری روی پای خودمون بیایستیم.و هیچوقت از دویدن و تردمیل خسته نشیم و حتی از دویدن هم لذت ببریم.

اما واقعا آسون نیست...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۷ ، ۱۱:۳۲
... Sapling

امشب یه شکست کوچک داشتم.شکست ،شکسته کوچیک و بزرگ نداره .در هر صورت انسان رو خجل میکنه و ضعیف جلوه اش میده.

شکستی که خوردم خیلی به هدف مربوط نیست و در نتیجه خیلی داغونم نکرد اما... .

چیزی بود که در موردش مطالعه کرده بودم و بهش علاقه داشته باشم و واقعا ادعا داشتم.طرف مقابلم کسی بود که قبولم داشت و تو خیال خودش فکر میکرد در اینمورد مهارت کافی رو دارم و حتی تعریفم روهم میکرد.راستش خودمم فکر میکردم یه کار خیلی آسونیه و با توجه به وقتی که من روش گذاشتم،میتونم از پسش بربیام.

آما زد و اتفاقات چرخید و چرخید تا لازم شد من این کار رو براش انجام بدم اما نهایتا موفق نشدم و خودش انجامش داد.اون اینکار رو خیلی خوب و بهتر از من انجام داد.

و کاملا پوچ و بی فایده و مغرور و ناتوان و بی سلیقه و.... جلوه کردم.

احساسات بد هیچوقت آدم رو تنها نمیزارن.

چون این فعالیت خیلی به هدف مربوط نمیشه،(البته قبلا میشد که شروع کرده بودم به انجامش اما به مرور نیاز بهش کمتر شد) پس میتونم به راحتی کنار بزارمش اما با اینکار نشون دادم که واقعا توش شکست خوردم.ترجیح میدم ادامه اش بدم و بیشتر روش کار کنم تا اطرافیان و همون طرف مقابلم حس کنه که من فقط نیاز به تجربه و تمرین بیشتری دارم.با اینحال چون خیلی به هدف مربوط نیست پس فعلا خیلی سخت نمیگیرمش و فقط رهاش نمیکنم اینطوری کمتر خجل میشم.

اما واقعا چرا شکست خوردم؟!غرور؟!کم تجربگی؟!بد سلیقگی؟!.....؟!؟!؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۷ ، ۲۱:۵۴
... Sapling

دیدین توی فیلم ها اونی که خیلی قویه،توی یک شرایط بحرانی چقدر آرومه و اطمینان داره که همه چیز طبق برنامه پیش میره؟!

با خودم فکر می کردم خب من برنامه ی حساب شده و دقیقم رو داره ولی چرا نمیتونم مثل یک مدیر موفق یک شرکت بزرگ،مطمئن و آروم به نظر برسم؟!خب مسلما علت اتفاق هاییه که می افته درواقع توی دنیای واقعی اتفاق ها طبق نوشته های یک نویسنده ی باهوش پیش نمیره اما... .این حالتِ توی فیلم ها خیلی طبیعی و نرماله چون توی دنیای واقعی ،با وجود اینکه خیلی از اتفاق ها طبق برنامه پیش نمیره،انسان های قوی همچنان آروم و مطمئن هستند.مسلما علت این نیست که اونها هیچ واهمه ای ندارند.اونها هم انسان اند و حتی میتونن بیشتر از یک انسان معمولی بترسن و مضطرب بشن.به هر حال یک انسان معمولی خیلی چیزی برای از دست دادن نداره نسبت به کسی که همه ی زندگیشو گذاشته پای داشتن یک چیز.فکر میکنم همچین کسی در شرایط بحرانی ،فشار زیادی رو متحمل میشه.

فیلم بازی نمیکنن. هرکسی نمیتونه توی شرایط سخت برای مدت طولانی فیلم بازی کنه و ژست قدرت به خودش بگیره و نهایتا خشم و عصبانیت هیچوقت پنهون نمیشه.

حتی اگه مدیر شرکتی واکنشی رو داشته باشه که حالت های اضطراب و ترس رو توی خودش نشون بده ، باز هم واکنشش هزار برابر آروم تر از وقتیه که من بخوام توی اون شرایط باشم.

درسته سختی ها و تجربیاتی که اون تحمل کرده تا به اینجا برسه ،ازش یک انسان قوی ساخته ولی برای لحظه ای تصور اینکه بخواد موقعیتش رو از دست بده یا داشته هاش رو از دست بده،میتونه نابود گرِ همه ی روحیه ی فرد باشه.

وقتی که داشتم درموردش فکر میکردم،هزارتا دلیل دیگه مثل اینها می تونستم بیارم تا به خودم ثابت کنم که این رفتار انسان های قوی ربطی به گذشته و سختی ها و پول و مقام و جایگاه و... نداره.

پس من چطور میتونم مثل اونها بشم و از اینکه همه چیز طبق برنامه پیش خواهد رفت لذت ببرم؟!بدون اینکه بخوام رفتارشون رو تقلید کنم،چطور میتونم احساس درونیم رو تغییر بدم؟!

بعد کمی اندیشیدن در اینباره،راه حل رو فهمیدم.

فهمیدم که اونها درسته که به اتفاقات و شرایط مطمئن نیستند اما به کار هایی که خودشون انجام دادند،در حال انجام هستند و انجام خواهد داد مطمئن اند.اونها مطمئنن که تا حالا محکم عمل کردند و در ادامه مطمئن هستند که هر کاری رو در هر لحظه ای و به هر شکلی که لازم باشه انجام خواهند داد.

فهمیدم اگه خودم رو،ذهنم رو،مغزم رو و روحم رو عادت بدم به این که هر کاری رو تصمیم بگیرم،پس انجامش میدم،در نتیجه من هم میتونم به خودم مطمئن باشم.درواقع من فهمیدم که علت اضطراب و استرسی که دارم،اینه که قلبا میدونم که ممکنه طبق برنامه پیش نرم یا ممکنه برام سخت باشه و درنتیجه سرباز بزنم.من به خودم مطمئن نیستم.

این قضیه با اعتماد به نفس خیلی تفاوت داره و فرقشون اینه که درمورد اعتماد به نفس،من میدونم که تواناییِ انجام فلان کار رو دارم اما در مورد اطمینان به خود یعنی من مطمئنم که فلان کار رو طبق برنامه انجام خواهم داد.در واقع اگه کار هارو طبق برنامه پیش ببریم،به این تجربه خواهیم رسید که میشه نتیجه هم پیشبینی بشه و طبق برنامه اتفاق بیوفته.

اما چطور میتونم اینقدر به خودم مطمئن باشم؟!فقط کافیه هر کاری رو که تصمیم دارم،سریع انجامشون بدم و خودم رو عادت بدم به اینکه من هر تصمیمی بگیرم،قطعا از جانب خودم انجام خواهد گرفت.

آسون نیست و مشکل اصلی،عوامل انجام ندادن کار،من جمله تنبلیه و... .اما همین که تونستم بفهممش و دوست دارم برای اونطوری بودن تلاش کنم فکر میکنم بتونه کمکم کنه.

دوماه از شروع مجدد من میگذره اما هنوز نتونستم چیزی رو درست پیش ببرم.امیدوارم کم کم هممون به این قضیه عادت کنیم که تصمیم هامون خیلی زود عملی میشن.  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۷ ، ۱۷:۴۲
... Sapling
اگه هنوز موفق به پیدا کردن هدفتون توی زندگی نشدین،این رو بدونید که هدفی که باید به دنبالش باشید لازم نیست خیلی خاص یا خیلی بزرگ باشه شما میتونید به اهداف معمولیتون بال و پر بدید و یک هدف والایی رو از یک هدف معمولی برای خودتون بتراشید.
بشینید و فک کنید که دوست دارید در (مثلا) ۱۰ سال آینده دوست دارید چطور زندگی کنید،چطور رفتار کنید و به چه چیز ها ویا به چه کسانی دسترسی داشته باشید.
فکر کنید که در اون هنگام دوست دارید شما رو چطور معرفی کنند و چه ویژگیه منحصر به فردی داشته باشین و در اون موقع چطور برخورد خواهید کرد و تا چه حدی در جامعه و جهانی که دارید توش زندگی میکنید،شناخته شده هستید.چقدر درآمد دارید و از چه کسانی در دنیای امروز برتری دارید.
بشینید و ده سال آینده ی خودتون رو تماشا کنید.ابتدا آینده ای رو نگاه کنید که با روند و زندگی این روزهاتون در فلان سالگی خواهید داشت. بعدد ببینید چه چیز هایی از اون آینده ی حتمی رو دوست ندارید و چه چیز هایی رو باید در اون تغییر داد.مسلما آینده ای که در ابتدا با این زندگیِ روزمره خواهید داشت، تنها و تنها یک زندگیِ معمولی خواهد بود.خیلی معمولی مثل اطافیانتون و بلکه ام معمولی تر.اگه به یک زندگی معمولی رضایت میدیدخب خیلی خوبه شاید فکر کنید که دیگه نیازی نیست به دنبال هدفی باشید ،نیازی نیست ارادتون رو تقویت کنید،نیازی نیست روز به روز قوی تر بشین ،نیازی نیست بجنگین،نیازی نیست حتی شکست بخورید و نیازی نیست که ادامه ی این پُست رو بخونید اما شما هم باید برای اینکه به وقت بر اثر سستی در آینده زندگیه پَستی نداشته باشید،بجنگید و طبق یک مسیر درست پیش برید.
اگه به زندگیه معمولی رضایت نمیدین، باید بتونید به آینده ای که به طور حتم تصور کردید(که نتیجه ی زندگی روزمره ی امروزتونه)،بال و پر بدید و اون رو از حالت معمولی خارج کنید و برای هدفی که شکل گرفته باز هم هدف و دلایلی والا بیارید و سوالِ "که چی؟!" رو بی پاسخ نگذارید.حالا هدف شما شکل گرفته که ممکنه در طول زمان تغییرات کوچیکی هم داشته باشه.
باید از این باور فرار نکنید که هدفی که طبق ارزش های شما در زندگی بنا شده و به بهترین شکل دلخواه تصور شده،ممکن نیست طی یکی دوسال بدست بیاد و با خودتون بگید خب هنوز خیلی مونده تا اون موقع و بخواید ازش طفره برید.باید به این باور برسید که من قطعا بهش خواهم رسید اگر بخشی از روزم رو بهش اختصاص بدم.بعد با خودتون فکر کنید که اون تغییراتی ک۶ توی آینده ی معمولیتون به وجود آوردید چطور ممکنه؟!براش تحقیق کنید ،کتاب های مربوط بهش رو بخونید،از افرادی که در جهان در اینباره موفق شدن کمک بگیرید و کاملا تخصصی و به روش یک انسان بالغ عمل کنید و از هیچ موضوعی سَر سَری رد نشید.مطالعات و نتایجتون رو قطعا یادداشت کنید،اهدافتون رو روی کاغذ روشن کنید و راه هایی که براش پیدا میکنید رو یادداشت کنیدمشکلات و ضعف هاتون رو یادداشت کنید و درست در مقابلش برای هر کدوم راه حلی ارائه بدید.اصولی عمل کنید و اطلاعات و آگاهیتون رو ببرید بالا و به روش های مختلف فکر کنید.بعد خواهید دید که چند وقتی هست که تلاش برای هدفتون رو شروع کردید.
چند نکته ی مهم رو در این بین فراموش نکنید.فعلا لازم نیست کسی در مورد هدفتون بدونه.اگه در مورد هدفتون مطمئن نیستید میتونید به دنبال غریبه هایی باشید که در دنیای واقعی در آن مورد مهارت ویا تخصص دارند.
و نکته ی بعدی اینکه از شروع لحظه ای که این مقاله رو خوندید و شروع به تصور آینده تون کردید، لحضات بیشماری خواهند بود که شما احساس گیجی و سردرگمی خواهید کرد و حتی ممکنه پرخاشگر و عصبی بشید.اول اینکه در مورد فشار عصبی نباید بگزارید کسی متوجه تغییراتی در مورد شما بشه پس سعکنید مدام رفتارتون رو کنترل کنید و حتی به دنبالِ خنثی کردن این حالت آرومتر از قبل عمل کنید.این اولین چیزیه که شما شروع به یاد گرفتنش میکنید. و اون حالت گیجی و سردرگمی،اولین جنگیه که باید از پسش بر بیاید.امیدوارم زمان زیادی رو به پیدا کردن هدفی که میتونید بهش برسید اختصاص بدید تا زود تر بتونید برای رسیدن بهش برنامه ی خودتون رو بنویسید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۷ ، ۱۱:۱۵
... Sapling