هدف

وقتی که همه از موفقیت هاشون مینویسن،من اینجا از شکست هام مینویسم

هدف

وقتی که همه از موفقیت هاشون مینویسن،من اینجا از شکست هام مینویسم

بعد از شکست هایی که میخوردم و توی نت به دنبال راه حل میگشتم،تنها چیزایی که پیدا میکردم یادداشت ها و تجارب کوتاه یکسری نوابغ رو میدیدم که هیچ وجه مشترکی با من معمولی نداشتن.
همیشه دوست داشتم تجاربم رو در اختیار همه قرار بدم ولی تجارب یک انسان شکست خورده چقدر میتونه با ارزش باشه؟!
هدف بزرگی هست که به خاطرش شکست های بزرگی رو تجربه خواهم کرد.داستان و احساساتم رو تا حدودی به اشتراک میگذارم.
شاید روزی همین داستان ها و احساس ها ،بشه تجربه ای برای بقیه ،اونروزی که به هدف برسم.
البته شاید هم نه.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قوی» ثبت شده است

وقتشه اون روی قویم رو نشون بدم.
راستش بعد از کسب تجربه راجع به تظاهر کردن که تو پست های قبلیم راجع به بهش صحبت کرده بودم،به این نتیجه رسیدم که صحبت از تظاهر نیست و یحتمل جریان از این قراره که هرکسی دو بعد اصلی قوی و ضعیف داره که در طول زندگیش،با توجه به شرایط و اتفاقات،در نقاط مختلفی بین این دو بعد قرار میگیره.گاهی بعضا بعد از ازدواج به بعد قویترشون نزدیک میشن.یا ممکنه همراه با والد شدن ،قوی تر بشن و یا حتی وقتی که عزیزی رو از دست میدن.و یا حتی هیچوقت.
راستش من الان نمیدونم کجای این بین قرار دارم اما چیزی که راجع به بهش اطمینان دارم اینه که این نقطه ای که من درش هستم،نه تنها بعد قوی من نیست،بلکه خیلی ام باهاش فاصله داره‌.الان لحظه ایه که اگه دست از استارت زدن بکشم سقوط میکنم.پس الان مهم ترین زمانیه که قوی باشم و یا به اصطلاح دیگه،اون روی قوی ام رو نشون بدم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۷ ، ۱۹:۳۱
... Sapling

مهم نیست کجای دنیا باشی یا چند سالت باشه،دختر باشی یا پسر،پیر باشی یا جوون ،قوی باشی یا ضعیف، زندگی کردن واقعا سخته.و همچنان باید در حال تلاش باشی.مگر اینکه فقط به فکر زنده مانی باشی نه زندگانی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۷ ، ۰۸:۲۳
... Sapling

دیدین توی فیلم ها اونی که خیلی قویه،توی یک شرایط بحرانی چقدر آرومه و اطمینان داره که همه چیز طبق برنامه پیش میره؟!

با خودم فکر می کردم خب من برنامه ی حساب شده و دقیقم رو داره ولی چرا نمیتونم مثل یک مدیر موفق یک شرکت بزرگ،مطمئن و آروم به نظر برسم؟!خب مسلما علت اتفاق هاییه که می افته درواقع توی دنیای واقعی اتفاق ها طبق نوشته های یک نویسنده ی باهوش پیش نمیره اما... .این حالتِ توی فیلم ها خیلی طبیعی و نرماله چون توی دنیای واقعی ،با وجود اینکه خیلی از اتفاق ها طبق برنامه پیش نمیره،انسان های قوی همچنان آروم و مطمئن هستند.مسلما علت این نیست که اونها هیچ واهمه ای ندارند.اونها هم انسان اند و حتی میتونن بیشتر از یک انسان معمولی بترسن و مضطرب بشن.به هر حال یک انسان معمولی خیلی چیزی برای از دست دادن نداره نسبت به کسی که همه ی زندگیشو گذاشته پای داشتن یک چیز.فکر میکنم همچین کسی در شرایط بحرانی ،فشار زیادی رو متحمل میشه.

فیلم بازی نمیکنن. هرکسی نمیتونه توی شرایط سخت برای مدت طولانی فیلم بازی کنه و ژست قدرت به خودش بگیره و نهایتا خشم و عصبانیت هیچوقت پنهون نمیشه.

حتی اگه مدیر شرکتی واکنشی رو داشته باشه که حالت های اضطراب و ترس رو توی خودش نشون بده ، باز هم واکنشش هزار برابر آروم تر از وقتیه که من بخوام توی اون شرایط باشم.

درسته سختی ها و تجربیاتی که اون تحمل کرده تا به اینجا برسه ،ازش یک انسان قوی ساخته ولی برای لحظه ای تصور اینکه بخواد موقعیتش رو از دست بده یا داشته هاش رو از دست بده،میتونه نابود گرِ همه ی روحیه ی فرد باشه.

وقتی که داشتم درموردش فکر میکردم،هزارتا دلیل دیگه مثل اینها می تونستم بیارم تا به خودم ثابت کنم که این رفتار انسان های قوی ربطی به گذشته و سختی ها و پول و مقام و جایگاه و... نداره.

پس من چطور میتونم مثل اونها بشم و از اینکه همه چیز طبق برنامه پیش خواهد رفت لذت ببرم؟!بدون اینکه بخوام رفتارشون رو تقلید کنم،چطور میتونم احساس درونیم رو تغییر بدم؟!

بعد کمی اندیشیدن در اینباره،راه حل رو فهمیدم.

فهمیدم که اونها درسته که به اتفاقات و شرایط مطمئن نیستند اما به کار هایی که خودشون انجام دادند،در حال انجام هستند و انجام خواهد داد مطمئن اند.اونها مطمئنن که تا حالا محکم عمل کردند و در ادامه مطمئن هستند که هر کاری رو در هر لحظه ای و به هر شکلی که لازم باشه انجام خواهند داد.

فهمیدم اگه خودم رو،ذهنم رو،مغزم رو و روحم رو عادت بدم به این که هر کاری رو تصمیم بگیرم،پس انجامش میدم،در نتیجه من هم میتونم به خودم مطمئن باشم.درواقع من فهمیدم که علت اضطراب و استرسی که دارم،اینه که قلبا میدونم که ممکنه طبق برنامه پیش نرم یا ممکنه برام سخت باشه و درنتیجه سرباز بزنم.من به خودم مطمئن نیستم.

این قضیه با اعتماد به نفس خیلی تفاوت داره و فرقشون اینه که درمورد اعتماد به نفس،من میدونم که تواناییِ انجام فلان کار رو دارم اما در مورد اطمینان به خود یعنی من مطمئنم که فلان کار رو طبق برنامه انجام خواهم داد.در واقع اگه کار هارو طبق برنامه پیش ببریم،به این تجربه خواهیم رسید که میشه نتیجه هم پیشبینی بشه و طبق برنامه اتفاق بیوفته.

اما چطور میتونم اینقدر به خودم مطمئن باشم؟!فقط کافیه هر کاری رو که تصمیم دارم،سریع انجامشون بدم و خودم رو عادت بدم به اینکه من هر تصمیمی بگیرم،قطعا از جانب خودم انجام خواهد گرفت.

آسون نیست و مشکل اصلی،عوامل انجام ندادن کار،من جمله تنبلیه و... .اما همین که تونستم بفهممش و دوست دارم برای اونطوری بودن تلاش کنم فکر میکنم بتونه کمکم کنه.

دوماه از شروع مجدد من میگذره اما هنوز نتونستم چیزی رو درست پیش ببرم.امیدوارم کم کم هممون به این قضیه عادت کنیم که تصمیم هامون خیلی زود عملی میشن.  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۷ ، ۱۷:۴۲
... Sapling

بعد از اینکه هدفم مشخص شد دوست داشتم براش تلاش کنم و کارهایی رو که از انجام دادنشون نفرت داشتم رو انجام بدم.با اینکه میدونستم چقدر ضعیفم،دوست داشتم براش قوی بشم.
هنوز معنی جنگ و مبارزه برای هدف رو نمیدونستم.
شاید اینبار لازم بود به خاطرش وارد دانشگاه بشم ولی همیشه یه احتمال نشدن هم وجود داره بنابراین همیشه به دانشگاه به چشم پلن Aنگاه کردم و پلن Bکارش خیلی سخت تر بود.
هرچند همین دانشگاه رفتن هم کم خسته ام نکرد.
به هرحال اولین قدمی که نمیشد توش تعللی کرد درس خوندن برای کنکور بود اما چطور میتونستم برای کنکور درس بخونم.کتاب تستی یک مقدار داشتم که از دوستام بهم رسیده بود اما من واقعا ضعیف بودم من هیچوقت نتونستم فرمول حفظ کنم هیچوقت اسامی رو حفظ نبودم‌.هیچی از تاریخ نمیدونم،هیچوقت فصل های آخر رو نخونده بودم و....
از همه مهمتر دانسته هام روهم فراموش کرده بودم چون بلافصل از دیپلم این تصمیم رو نگرفتم.
کاری که کردم شاید عادی به نظر برسه چرا که معمولا همه ی شروع ها قوی و قدرتمنده.
من هم سعی کردم قوی شروع کنم و مهم تر از اون صحیح شروع کنم.
بنابراین منی که هیچ وقت در طول زندگیم درس نمیخوندم و نتیجش رو هم هر سال میدیدم،اینبار باید یاد میگرفتم هر درسی رو چطور میشه مطالعه کرد پس مقاله های خیلی زیادی خوندم طوری که اونموقع فکر نکنم دیگه مقاله ای پیدا میشد که من نخونده باشم.نه تنها با دقت میخوندم،بلکه یادداشت برداری میکردم و نهایتا هم پاک نویس کردمشون.
به کمک مقاله هایی که خونده بودم و البته مهارت خودم در برنامه ریزی هایی که هیچوقت موفق به انجامشون در طول زندگیم نمیشدم،تونستم برنامه ی مناسبی برای کنکور بریزم.
اما داستان من به راحتی و شیرینی فیلم نیست که هرکی تلاش کنه موفق میشه.اینکه مدام و تند تند درس بخونی و نهایتا هم موفق بشی و...
داستان من خیلی پیچیده ت از قانون حاکم بر طبیعته.
داستان من داستان تلاش های روزانه است که نتیجه اش شکست های روزانه بود.شاید بگید حتما دلیلی داشته و یه جای کار میلنگید.بله خب خیلی جاها اشکال داشت اما پیدا کردن تک تک اونها و رفعشون خیلی سخت بود.به هر حال من اینطور شروع کردم.با تحقیق و یه برنامه ریزی دقیق و هدفی مشخص.وقتی که هر شب به اینکه چطور میشه به هدف رسید،پلن های مختلف در ذهنم شکل میگرفت.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۷ ، ۰۱:۵۹
... Sapling